حکایت یلدا
دیگر به ذکر دلخوش وشیدا نمی شوم
سرمست سود وسرخوش سودا نمی شوم
وقتی خطابه رنج یتیمان نمی برد
هرگز مطیع حضرت بودا نمی شوم
یا شام قدر روی سر قرآن نمی برم
یا شیعه ای زنسل یهودا نمی شوم
چون گرد در میانه ی طوفان یک کویر
گم می شوم شبی،دگر پیدا نمی شوم
شادم دقیقه ای به خیالم رسید ورفت
رنجور حسرت غم فردا نمی شوم
در انتظار رؤیت پنهان آشکار
دل بسته ی حکایت یلدا نمی شوم
با سلام. مضامین عالی و قابل پرداخت بیشتر نیز هستند. از آنجا که اشعار بسیار قوی تری از شما سراغ دارم امیدوارم به زودی از خواندن آنها لذت ببرم.